دختری با حس و حال پاییزی

ساخت وبلاگ
چه خاطراتی.. وقتی میدونی همه چیز خاطره میشه.. پرستو(یه دختری ساده ی ساده که کارشناسی ارشد مامایی داره میگیره_خیلی ساده) امشب داشت میخوند..چقدر خوب میخوند.شیوا هم همراهی میکرد(یه دختره فوق العاده شیطون) منم سرپا بودم و داشتم به این فکر میکردم همه ی این چیزها بعدا قراره خاطره بشه..داشتم فکر میکردم به خودمون و گذشته و اینده... من و سپیدم که با این موهامون همه رو کشتیم :))) لهجم شیرازی شده..ها ..اخه من واقعا زودی لهجم عوض میشه..حس درسم پرید..امشبرو میخوابم.. چقدر دنیای بعضی ها کوچیکه هه هه... شب سردیست و من افسرده راه دوریست و پایی خسته من هیچ وقت بهش نمیرسم..فعلا فقط باید بشینم دعا کنم  که فقط یه بار دیگه ببینمش.شاید... گفت توی هر چیزی نشانه ای هست..نمیدونم چرا توی دیدار من و اون نشونه ای نبود..3 سال گذشت.. حالا که من اینجام یه قدمیش دنیا باید اینقدر بزرگ بشه...وقتی از شهرشون میگذرم حتی اگه خوابم بیاد مقاومت میکنم...شاید ببینمش...نمیدونم شاید مسخره شدم شب به خیر..فردا تا 8 و 10 مین خونه نمیام...           دختری با حس و حال پاییزی...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 4:23

باید بفهمم که چیزی کم ندارم..و همینجوری خوشبختترینم...هرکسی میتونه خوشبخت ترین باشه..خوشبختی فقط به درون ادم بستگی داره..ادم باید تو دلش احساس خوشبختی کنه..هییییچ عامل بیرونی نمیتونه.. فقط یکم اعتماد به نفسم پایین اومده..که مطمئنن یه دور برم خونه ی بابام درست میشه... راستی هفته ی دیگه میرم خونم..و تمام روزهای این هفته رو میشمرم واسه ایکه اخر هفته بشه و برم خونم..چقدر خونم غریبه..از بس که اینجا سختی کشیدم والااااا.. خودت رو باور داشته باش.. خدایاااا دوست دارم..واسه بارون پاکت واسه هوای خوبت ممنون.. امروز کلاس المپیاد داشتیم..عاالی بود عااالی..این استادشون عااالیه...جراح عروقه..واقعا خوبه... به خدااا که کفره ادم بخواد این چیز ها رو نادیده بگیره...خدایااا از من بگذر و بدون اینا تجربه ی من از زندگیه..بدون اگه این چیزها رو یاد نگیرم وبمیرم یه زندگی بیهوده داشتم.. خدایااااا مواظب مادر و پدرامون باش... دختری با حس و حال پاییزی...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 4:23

دیگه نمیگم دوست دارم...توی دلم میمونه..دیگه نمیگم خبری ازت بگیرن..چند بار بگم آخه..انگار قرار نیست اتفاقی بیفته..

و تو رو چجوری میشه  دوباره دید؟جز اینکه فقط درس بخونم و منتظر معجزه باشم..والااا..

ولی خدایااا مطمئن باش جز این بشر هیشکی نمیتونه این دل من و بلرزونه...خودت که شاهدی..

دختری با حس و حال پاییزی...
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 4:23

واااای خدایااا چند روز دیگه از این زندان ازاد میشم..حداقل 3 روز واااای خیلی خوبه.. امروز روز پرکاری بود...مثلا راند و 2تا درمونگاه و 3تا کلاس.. دیشب فقط 3 ساعت خوابیدیم..داشتم میمردم از خواب..یعنی جند بارم سر کلاس رفتم..توی دوران تحصلیم اصلا اینجوری نبودم نمیدونم چرا یه مدتیه اینجوری شدم... امروز رفتیم سینما از طریق دانشگاه...یتیم خانه ی ایران یعنی عااااالی بود...واقعا قشنگ بود..افسوس افسوس ...حتما ببینید... چند روز پیش یه شال گرفته بودم خیلییی قشنگه..خوشرنگه..زرشکیه کلی بهم انرژی میده.. من و سپید توی اتاق نشستیم..من تایپ میکنم و سپید داره میدرسه..البته داریم باهم میخونیم..شیوا هم داره اشپزی میکنه.. دارم اهنگ سلام رو از فریدون میشنوم...عااااشق این اهنگم..با این اهنگ زندگی کردم.. اون شبی که وسایلمون رو جمع میکردیم از هتل که بریم خونمون..پنجره ها باز بودن و یه بادی میاومد..هوا سرد بود..پرده ها هی میرفتن و می اومدن..کل خونه کارتن کارتن..از یکی هم ایمیل اومده بود..نمیدونم چرا بخشیدمش..نمیدونم..دوست دارم بمیییره...نه نمیره ولی هیییچ وقت نبینمش..و خدا فقط قضاوتش کنه... + یه شبم توی بالکن شاد دختری با حس و حال پاییزی...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 4:23

خدایا چه حکمتی داری؟ چرا با بعضی ها اینقدر نامهربونی میکنی خدایااا؟چرا صدای یه پدر خسته رو نمیشنوی؟چرا چرااا؟ خدایااا چرااا چرا یه سری ها اینقدر خوشبختن و یه سری ها اینقدر بدبخت.. خدایااا چرا ادم ها میمیرن..چرا چرا... امروز تموم مشکلاتم رو فراموش کردم اخه اصلا مشکل نیستن..وقتی اون پدر پیر توی چشمام زل زده بود و میگفت من 800 تومن حقوق میگیرم و فقط هفته ای 140 تومن واسه این آمپول میخرم..دوست داشتم همون جا میشستم گریه میکردم واسش..پر چشمام اشک شده بود که فکر کنم استادم فهمید..یهو رفتم لبه ی تخت نشستم..سرم گیج رفت..از نگاه های دخترش به ما..وقتی اونجوری بهمون زل زده بود، داشت به چی فکر میکرد..خدایااا چرا باید اینجوری باشه..خدایاا تو انتخاب میکنی؟تو مقصری؟مگه گناه کردن؟ شاید به قول خودت ازمایشه..ولی چه امتحان کمرشکنی.. چقدر خیلی ها مشکل دارن.. این همه زخم پای دیابتی چی..این همه آمپوتیشین..خدایااا.. گریه های مادربزرگی که داشتن پای قطع شدشو شست و شو میدادن.. دوست ندارم اینقدر بیتفاوت رد شم..تر خداااا هر کسی رو میشناسید تو اقوام دیابت داره بهش بگید همیشه پاهاشو مراقبت کنه..آخه حس پاهاشون میره و دختری با حس و حال پاییزی...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 4:23

ساعت 4 صبحه الان رسیدم خونه ..هاهاها مسافرت یه روزه...خیلی خوب بود..مرسی از دوستان 2 راه افتادیم به سمت اونجا و 2 هم حرکت کردیمبه سمت این ور.. اول ناهار ساعت 4 بع از ظهر و بعدشم بازار سنتیش و بعدش اسکله و بعدشم کافی شاپ و بعدشم بازار بین الملیش و بعدشم ویلاشون و بعدشم به سمت خونه..+مادران جانم نظرت چیه؟ من و میکشی؟100 % من و میکشی..همیشه بهم میگه هر جا میری بهم بگو که اگه خدایی نکرده مشکلی پیش اومد بدونم کجا پیدات کنم..امیدوارم دخترم فردا با من این کار رو نکنه..خب اگه بهش میکفتم کلییی ناراحت میشد و استرس میگرفت..ولی بدون هنوزم همون دختر خانمتم هاهاها..همونی که همیشه هستم..فدات بشم.. خدایااا مرسی واسه اینکه امروز هوامو داشتی ولی کلا بهم نچسبید..عذاب وجدان دیروز روانیم کرده..کاش یه جوری ببخشی.. باید برنامه بریزم واسه فردا..اصن خونم وحشتناک شده..لباس ها توی ماشین// دستشویی//ظرف ها//آشغالا//لباساا//واای وایی ولی جه طبیعت قشنگی این تابستون رفتن داره هاااا جتی حال ندارم ارایش پاک کنم..فکر کنم صاب خونم اصن خونه نیست.. دختری با حس و حال پاییزی...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : مسافرت یه روزه,مسافرت یک روزه,مسافرت یک روزه اطراف تهران, نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 5 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 7:34

مهمونی تموم شد..یهو یه جوری شدم..شاید غروب جمعستهیچ وقت دلتون غروب جمعه ای نشده...

اولین بار بود جوجه ها رو به سیخ میزدم..خیلی خوب شد..

چقدر امروز جای مامان و بابام و خواهر و برادرم خالی بود..دوست دارم باشن و واسشون ازجووون مایه بزارم..دلم کلی واستون تنگ شده..

کجایین ببینین دخترتون دیگه بزرگ شده..دیگه اون دست و پا چلفتی و ماست قبل نیست..

دختری با حس و حال پاییزی...
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : ),) meaning,) emoticon, نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 1 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 5:58

دیشب کلیییییی دیر خوابیدم حالا صبحم کلاس داشتم.. امروز زایمان رو مولاژ داشتیم..نحوه ی اپزیوتومی..خیلی خوب بود..خانم دکتر با حوصله کلی واسه ادم توضیح میدادن..خدا خیرشون بده...تنها بخشی که واقعا همه جوره عالی بود..استادای مهربووون و بار علمی زیاد..خداییش خوب بود.. بعدشم رفتیم دریا..کوچ پشت سر پرنده ها...خدایاا عااالی بود به 2 تا از اهنگ های شاهین نجفی علاقه مند شدم... تو ماشین بودم خانم دکتر عشششششششق ش.ک من و دیده حالا خودش دارهبا تلفن حرف میزنه و میگه موهاتو بکن تو با ایما و اشاره...یعنی واقعاااا عااالیه کلی دوسش دارم..خدا نیگهشون داره... دختری با حس و حال پاییزی...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری با حس و حال پاییزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6dokhipaeezi699 بازدید : 2 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 5:58